شما اينجا هستيد: Home » حقایق » الویس و پریسیلا

الویس و پریسیلا

الویس و پریسیلا 

شب اول بعد از ملاقات الویس ، پریسیلا در مدرسه تمرکز نداشت. اما به کسی نگفت که الویس را ملاقات کرده. چه کسی باور میکرد که او دیشب در خانه الویس پریسلی بوده؟ چیزی که بیشتر این واقعیت را سبب میشد این بود که وقتی پریسیلا به الویس معرفی شد یک دختر 14 ساله بود اما مانند یک دختر بالغ به نظر میرسید . و الویس خود از پیامدهای موقعیت موجود آگاه بود.الویس خواستار این شد که بار دیگر پریسیلا را ملاقات کند و این ملاقاتها به صورت منظم تکرار شد. به مدت شش ماه آنها به مانند یک زوج با هم در رفت و آمد بودند. پریسیلا به هیچ چیز جز الویس فکر نمیکرد. مراقبش بود ، به حرفهایش گوش میداد ، همراهی اش میکرد. آنها تقریبا جدایی ناپذیر بودند. همه چیز اینگونه بود   تا آن روز غمگینی  که الویس بباید به آمریکا بزارمیگشت فرا رسید. روزی که الویس به آمریکا باز میگشت ، عکسهایی از پریسیلا توسط مطبوعات از او گرفته شد و تعدادی از آنها در مجله لایف به چاپ رسید. و این سورپرایز ، تبلیغ کوچکی راجع به روابط آنها بود. بعد از مرخص شدن الویس از سربازی ، تنها راه ارتباطی آن دو تلفن و نامه بود. دوماه بعد از تولد 15 سالگی اش الویس به آمریکا عزیمت کرد ، اما دخترک چشم آبی با موهای مشکی و بینی سربالا ،. در آلمان ماند. چند روز بعد خبر رسید که الویس در آمریکا با نانسی سیناترا قرار ملاقات داشته. سه هفته پیش از آن بود که پریسیلا صدای الویس را پای تلفن شنید که به اون قوت قلب میداد که او تنها دختر زندگی اش است. و طی دوساله بعد از آن دیگر پریسیلا به شنیدن شایعات و انکار آنها توسط الویس عادت کرده بود و همچنین به دردفراق و تپش قلب و عشق ورزی با هزاران مایل فاصله عادت کرده بود.روزی که الویس به گریسلند باز گشت در یک کنفرانس مطبوعاتی ؛ روابط خود را با دختری که در آلمان دیده بود معمولی توصیف کرد.

elvis-&-Priscilla

اما در حقیقت با اینکه او با آنیتا وود و چند بازیگر سینما قرارهایی گذاشته بود ، چنین به نظر میرسید که سیلا در قلبش جایگاه ویژه ای دارد. سپس طبق گفته تام پارکر به این باور رسید که روابط و قرارملاقاتهای غیر جدی به چهره و شهرت او صدمه وارد میکند.

پریسیلا در این مدت صبورانه منتظر تجدید دیدار با الویس بود.الویس در مکالماتش با پریسیلا از کارهایش و حتی از روابطش با آنیتا وود صحبت میکرد ، طوری که پریسیلا متعجب میشد که شایستگی  او در چیست؟ اگرچه الویس همچنان اصرار داشت که پریسیلا گریسلند را ببیند. سیلا تنها باید ثابت قدم میبود….

 

آنیتا وود میگوید: اوایل سال 1965 بود که من از طبقه بالا اومدم پاین و رفتم به سمت آشپزخونه. و شنیدم که الویس میگفت که درگیری فکری داره و بین دو نفر گیر کرده!…و من دقیقا میدونستم او راجع به چی صحبت میکنه. من خیلی مغرور بودم ، پس تنها کاری که کردم این بود که آهسته قدم به سمت طبقه بالا گذاشتم. ولی الویس منو به اتاق نهارخوری برد . پدرش نشسته بود. ما پشت میز نشستیم و من گفتم که شنیدم داشتید چی میگفتید و میخوام برم. و یادمه که شروع کردم به گریه کردن. این واقعا تصمیم گیری سختی بود. میتونم بگم سختترین تصمیمی که من در تمام عمرم گرفتم. من باید اونو میگفتم.بعد از پنجسال  قرار گذاشتن با کسی مثل الویس و به اون اندازه ای که ما باهم صمیمی بودیم ، همه چی تموم شد. و وقتی من میرفتم میدونستم که راه بازگشتی وجود نداره. من گفتم که دارم میرم و بعدش به برادرم اندی زنگ زدم که بیاد و منو ببره…

سپس یک روز در ماه مارس 1962 پس از ماهها بی خبری ، الویس با پریسیلا تماس گرفت و بی مقدمه از او دعوت کرد که به لس آنجلس بیاید. پریسیلا احساسی دوگانه ای داشت . هم خوشحال بود و هم آزرده خاطر. او اشاره کرد که اگر چه ممکن است مادرش به این ایده راضی باشد اما متقاعد کردن پدرش کاپیتان پل بیلیو ، تقریبا غیر ممکن است. و این چالشی بود که به نظر میرسید الویس از پذیرفتن آن خوشحال است.

وقتی پریسیلا موفق شد مادرش را متقاعد کند ، الویس بارها با کاپیتان صحبت کرد و سرانجام موفق شد او را در قبال دریافت لیستی از شرایط ، راضی کند :

این شرایط:

  • پریسیلا تا زمان فرا رسیدن تعطیلات مدرسه اش در تابستان به این سفر دو هفته نخواهد آمد
  • الویس باید برای او بلیط رفت و برگشت درجه یک ارسال کند
  • یک برنامه جامع از برنامه روزانه پریسیلا در این سفر باید برای خانواده بیلیو فراهم و ارائه شود
  • پریسیلا باید در همه جا اسکورت (مخافظ) داشته باشد
  • پریسیلا باید هر روز برای والدینش پیام بفرستند
  • شبها پریسیلا باید با دوستان کاپیتان ، جرج و شرلی باریس بماند.

 

در ماه جون پریسیلا به لس آنجلس رفت و پس از دیدن خانه الویس واقع در بلاگیو رواد به خانه خانواده  باریس رفت. بعد از ظهر روز بعد بود که الویس به او اطلاع داد که سفری به مقصد لاس وگاس برنامه ریزی کرده و مدت کمی پس از نیمه شب بود که پریسیلا در یک ماشین کاروان لوکس در کنار الویس نشسته بود و به طرف نوادا راهی بودند.

 

پریسیلا با نیرنگ این مشکل پدر و مادرش را با دریافت نامه های روزانه ای که از قبل که به سرعت در طول یک هفته نوشته شده بود، دور میزد و از پیشخدمت الویس خواست که آنها از لس آنجلس پست کند.

توقف بعدی آنها هتل کازینوی معروف صحرا در لاس وگاس بود بود. جایی که پادشاه و پرنسس اش سوییتی را اجازه کردند. آنها دوازده شبانه روز با سعادت و پر از خوشی را در لاس وگاس تجربه کردند. و در طول این مدت الویس پریسیلا را به خرید میبرد و خودش انتخاب میکرد که او چه باید بپوشد و خودش به پریسیلا میگفت که موهایش را چطور درست کند و چطور آرایش کند. الویس دوست داشت که زنها  از خط چشم زیاد و ریمل  و خط ابرو استفاده کنند. و پریسیلا  به راحتی این انتخاب  را میپذیرفت.

پریسیلا به آرایشگاهی در هتل رفت. مدل موهای فشره و کپه شده با پیچ و تاب زیاد و آرایش غلیظ در چشمانش باعث شد که او از یک نوجوان معصوم  به یک زن دل فریب تصنعی بدل شود.

بعد از بازگشت به آلمان ، پریسیلا دغدغه ای برای فکر کردن در شش ماه آینده داشت و آن گذراندن کریسمس در گریسلند بود. الویس او را برای کریسمس به گریسلند دعوت کرده بود و پریسیلا بار دیگر باید والدینش را راضی میکرد.

اگر چه این درخواست در مقابل چیزی که خانواده بیولیو بعد از مهمانی کریسمس با آن مواجه شدند چیز سختی نبود! بعد از مهمانی کریسمس الویس از آنها خواست تا پریسیلا را برای ادامه تحصیلات دبیرستانش به ممفیس بفرستند. الویس این را به کاپیتان بیولیو گفت و نهایت سعی اش را کرد که او را به این کار راغب کند.الویس قول داد که وقتی سیلا به ممفیس بیاید ، با الویس در گریسلند  نباشد بلکه  با پدرش (ورنون) و زن پدرش در خانه مجاور زندگی کند. پریسیلا در یکی از بهترین مدارس کاتولیک ثبت نام شد تا پدرش از فارق التحصیل شدن او اطمینان خاطر پیدا کند . و قرار بر این شد که پریسیلا هر کجا که رفت  محافظ داشته باشد. الویس نه تنها قسم خورد که پریسیلا مورد علاقه و توجه اوست ، بلکه اظهار داشت که بدون پریسیلا نمیتواند زندگی کند.

خانواده بیولیو با دو گزینه دردناک مواجه بودند : یا اجازه بدهند که پریسیلا به ممفیس برود و ریسک خطر برای اینکه ممکن است کارها خوب پیش نرود را قبول کنند ، و یا جولوی رفتن پریسیلا را بگیرند و با چشم خود شاهد نابودی آرزوها و دلخوشی های او باشند.

در آخر الویس موفق شد پریسیلا را به ممفیس ببرد.

پریسیلا در سال 1962 به آمریکا رفت.در اکتبر 1962 زمانیکه الویس در هالیوود مشغول ایفای نقش در فیلم   ” تفریح در اکاپولکو ” بود ، پریسیلا و پدرش به آنجا رفتند. الویس به میزبانی پریسیلا و پدرش امد و جذابیت و مهمان نوازی اش آقای بیولیو را مغلوب خود کرد.

چند روز بعد پدر و دختر به ممفیس پرواز کردند ، جایی که  ورنون پریسلی و اقای بیولیو ، پریسیلا را در دبیرستان   all-girl Immaculate Conception Cathedral ثبت نام کردند. و به خانه ای برگشتند که ورنون پریسلی و همسرش جدیدش ، دی ، برای زندگی با پریسیلا درنظر گرفته بودند. و بعد از آن پدر پریسیلا به آلمان باز گشت.ولی به نظر میرسید پریسیلا از زندگی با این قوانین جدید در زندگی اش ناراحت است. او بیشتر وقت خود را با مادربزرگ الویس ، در گریسلند میگذراند. و این چنین بود که خیلی زود کلا به گریسلند نقل مکان کرد.

ورنون هر روز پریسیلا را به مدرسه میبرد و عصر هم به دنبال او میرفت تا باهم به خانه برگردند ، تا زمانیکه پریسیلا گواهینامه گرفت و به او اجازه داده شد با اتومبیل لینکلن مارک وی که متعلق به الویس بود ، به مدرسه برود. همچنین به پریسیلا پول تو جیبی داده میشد تا برای خرید لباس ، بنزین اتومبیل و خرجهای دیگرش مانند رفتن به سینما ، سالن بولینگ و دیگر تفریحات استفاده شود. اما با وجود همه اینها به نظر میرسید که پریسیلا  به شدت تنهاست و دائم فقط در انتظار الویس است تا از کار فیلمبرداری به خانه برگردد.

 

پریسیلا میگوید: “بعضی هنرمندا  به دیدار هم میرن . بعضی از هنرمندا  هم آویزن هنرمندای دیگه هستن.اما نه الویس. من به خاطر ندارم که حتی یکبار الویس از تام پارکر خواسته باشه که براش قرار ملاقاتی با هیچ هنرمند مشهوری ترتیب بده.

در یک شب به یاد ماندنی کلنل پارکر ترتیب ملاقات الویس با چهار هنرمند مشهور رو داده بود. و من معتقدم این بیتلها بودن که مشتاق دیدار الویس بودند. و راه دیگه ای نبود.

در واقع وقتی جان ، پل ف رینگو و جرج وارد اطاق شدن ، الویس  خیلی ریلکس روی مبل نشسته بود و بی صدا تلویزیون تماشا میکرد. الویس به زحمت و با سختی از جاش بلند شد ، خوب طبیعیه که درمورد بیتلز کنجکاو بود.الویس بهشون احترام گذاشت. و بیشتر از همه برای هنرشون احترام قائل بود. الویس کاراشونو دید و اینکه دوست دارن چه کاری انجام بدن….”

 

الویس به آن مارگارت که هنرپیشه نفش زن در فیلم زنده باد لاس وگاس بود ، علاقه داشت. آنها فورا جذب یکدیگر شدند که همین موضوع پریسیلا را به شدت آزار میداد. پس از انتشاز فیلم ویوا لاس وگاس ، این موضوع در همه جا نشر پیدا کرده بود.سیلا دیگر نمیتوانست این وضعیت را تحمل کند ، اما بعد از اینکه به الویس اعتراض کرد ، با تهدید او مواجه شد که او را به نزد پدر و مادرش در آلمان خواهد فرستاد.

و یک روز که پریسیلا از این موضوع به شدت عصبانی بود گلدان کنار دیوار را پرتاب کرد و شکست . الویس وسایل او را جمع کرد و به پدرش ورنون گفت که با اولین پرواز پریسیلا را راهی کند!  اما بعد از او معذرت خواهی کرد و گفت که در مقابل عمل سیلا او میبایست این برخورد را با او میکرد. و در نهایت آن دو فقط خندیدند. و الویس تصمیم گرفت به عقیده پریسیلا احترام بگذارد.

 آن مارگارت از الویس میخواست که  ملاقاتهای بیشتری با الویس داشته باشد ، اما الویس هربار این قرار ها را به وقت دیگری موکول میکرد و به تاخیر می انداخت.

 

یک شب قبل از کریسمس 1966 الویس به طبقه بالا رفت ، در اطاق خواب زانو زد و از پریسیلا تقاضای ازدواج کرد و حلقه ای  به او داد از جنس طلا که دور تا دور آن را الماسهای 31 قیراطی فرا گرفته بود.

درست هفت سال پس از اولین دیدارشان ، الویس و پریسیلا با هم ازدواج کردند.

در آن زمان الویس در حال بازی و فیلمبرداری فیلم ‘Clambake’ در لس آنجلس بود و کلنل تام پارکر مشغول تدارک عروسی. مراسم در اول ماه می 1967 در سوئیت کوچکی در هتل علاء الدین لاس وگاس با حضور مهمانان ویژه برگزار شد.
این مراسم به ریاست دیوید زنوف ، قاضی دیوان عالی ایالت نوادا و تنها به مدت ده دقیقه برگزار شد.
پس از آن نیز بر اساس برنامه ریزی کلنل پارکر ، یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور بیش از صد مهمان برگزار شد که بیشتر مهمانان از اهالی مطبوعات بودند.
پس از گذراندن چند روزی ماه عسل در پالم اسپرینگ ، الویس و عروسش به ممفیس باز گشتند و در 29 می آنها برای بار دوم لباس عروسی به تن کردند و از دوستان ، آشنایان ، کارمندان و حتی تعدادی از طرفدارهای خوش شانس در گریسلند پذیرایی کردند.کمتر از دوماه بعد از آن در 12 جولای بود و الویس در حال بازی در فیلم ‘Speedway’ بود که خبر رسید ،: پریسیلا باردار است و در 1 فوریه 1968 تنها فرزند آنها ، لیزامری به دنیا آمد.

الویس تا آخرین روز عمرش برای لیزا یک پدر عاشق و از جان گذشته بود . او لیزا را میپرستید و ستایش میکرد و همه چیز از هدیه و اسباب بازی و جواهرات برای او فراهم بود. مثل بقیه زوایای زندگی اش در مورد لیزا نیز او بیش از اندازه عاشق دخترش بود. یکبار الویس با جت شخصی اش لیزا را به مسافرت برد تا بتواند برف بازی کند. برای روز تولدش شهر بازی لایبرتی لند را برای لیزا و دوستانش اجاره کرد تا تمام روز بازی کنند. او برای لیزا یک ماشین گلف و یک اسب پونی خرید و لیزا اجازه داشت تا در سراسر گریسلند سواری کند.
پریسیلا در زندگی نامه اش اظهار کرد که او و الویس رابطه دو طرفه خود را بخاطر اینکه والدین لیزا بودند حفظ میکردند.

در اوایل سال 1972 الویس و پریسیلا از هم جدا شدند.
و به طور رسمی در 9 اکتبر 1973 طلاق گرفتند. اما با هم دوست باقی ماندند.
پس از جدایی از الویس ، پریسیلا یک بوتیک افتتاح کرد و به مدت 5 سال تا قبل از اینکه وارد کار بازیگری و مدلینگ شود ، در آن بوتیک کار کرد.
پریسیلا اولین مجموعه تلویزیونی خود را در سال 1980 اجرا کرد.
همچنین او یکی از نقشهای اصلی در سریال معروف تلویریونی دالاس را بین سالهای 1980 تا 1983 بازی کرد.
پس از آن پریسیلا دریافت که بخشی از وظیفه او پاسداری از میراثی ست که از الویس به جا مانده. و در سال 1987 کتاب خود با نام ” الویس و من ” را نوشت.
پریسیلا تمام کتابهایی که درباره الویس منتشر شده است را مطالعه نکرده. ولی از میان کتابهایی که خوانده ، کتاب ” آخرین قطار به ممفیس” نوشته پیتر گورانلیک را میپسندد.
پس از مرگ الویس پریسلی ، همسرش پریسیلا کنترل امور سرمایه گذاری و تشکیلات الویس را به عهده گرفته است.

برای داشتن اطلاعات بیشتر کلیک کنید

elvis-and-me

About The Author

"JilVis"

Number of Entries : 1214
Scroll to top